مادران داغ و دادخواهی؛ آنها که سیاهپوشند اما ساکت نیستند
در تقویم ایران امروز جمعه ۲۳ دی، روز «مادر» است. خیابانهای اصلی شهرها پر است از تبلیغات دستگاه پروپاگاندای نظام در ستایش مادران. با اینوجود، ۴ ماه است که مادرانی داغدار اما دادخواه خون فرزندانشان، خواب را از چشم سرکوبگران ربودهاند؛ مادری برای جنازه فرزندش یخ میگیرد، مادر دیگری مقابل دوربین میگوید که فرزندش را کشتهاند و او را وادار به اعترافات اجباری کردهاند، آن دیگری از مهربانی پسر رقصندهاش حرف میزند و دیگری میگوید فقط برای دادخواهی زندهام. روز مادر مبارک باد!
این گزارش درباره برخی از مادران شجاع و دادخواهی است که یک خیزش را به پیش میبرند.
***
مژگان افتخاری؛ مادر ژینای ایران، مادر مهسای جهان
با گذشت نزدیک به ۱۲۰ روز از شروع اعتراضات سراسری در ایران، کمتر کسی در دنیا است که نام «ژینا (مهسا) امینی» را نشنیده باشد؛ زن ۲۲ سالهای که در بازداشت گشت ارشاد کشته شد و روی سنگ مزارش نوشته شده بود: «ژینا جان نام تو رمز میشود» و نام او رمز شد.
پافشاری خانواده امینی از همان ابتدا بر کشته شدن فرزندشان و رد سناریوهای حکومتی مبنی بر بیمار بودن ژینا، بدون استقامت مادرش بدون شک ممکن نبود. از همان اولین تصویری که از مژگان افتخاری منتشر شد که داغ بر دل، درون گور فرزند جوانش رفته بود تا دادخواهی برای او به رغم تهدیدها و فشارهای بسیار، مادرش بر روایت جعلی قتل او خط بطلان کشید.
مژگان افتخاری مادر ژینا در دلنوشتهای که برای چهلم فرزندش در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده، نوشته بود: « وای ژینا! کاش میبودی و میدیدی جهانی به نامت، نامدار نام ژینا شده بود و ما، بعد از این چند روز، اگر امروز سرپاییم، اگر امروز رمق حرف زدن داریم، از لبریزی دنیایی به همدلی و همراهی با ما بود.»
او در انتهای نامهاش خطاب به تمام آنها که یاد دخترش را زنده نگه داشتند، «هواخواه زندگی» و «دوستداران ژینا» بودند، نیز نوشته بود: «دست تک تک شما عزیزان که معنای انسانیت را جاودانه ساختید، میبوسیم و به دلگرمی بودنتان میمانیم تا بهاران روشن فردا.» مادر ژینا در حالی این نامه را در روز چهلم دخترش منتشر کرد که اعضای خانواده بهشدت تحت فشارهای امنیتی بودند تا از دادخواهی دخترشان دستبردارند.
نسرین شاکرمی؛خط بطلانی بر دروغهای دستگاه پروپاگاندا
نیکا شاکرمی، دختر ۱۷ سالهای که با چشمهای سیاهش و لبخندی بر لب «سلطان قلبها» میخواند را همه بهخاطر داریم؛ دختری کشته شده در روزهای اول اعتراضات. مادرش، «نسرین شاکرمی» وقتی دستگاه عریض و طویل تبلیغات نظام جمهوری اسلامی در پی سناریوسازی برای قتل او بهدست نیروهای امنیتی بود و میخواست کشته شدن او را به سقوط از بلندی ربط دهد، دوربین موبایلش را مقابل خود گرفت و گفت: «دخترم را کشتند و مرا برای اعتراف اجباری تهدید میکنند!»
در همان ویدیو گفت که دندانها، جمجمه و صورت دخترش را خرد کرده بودند. سناریو سقوط نیکا از بالای ساختمان نیمهکاره را که خبرگزاریهای حکومتی منتشر کردند رد کرد و گفت که فرزندش همان شب سیام شهریورماه کشته شده و پیکرش نیز همان شب تحویل سردخانه کهریزک داده شده است.
یک ماه بعد، نسرین شاکرمی با غمی که در صدایش موج میزد، در چهلم فرزندش که ماموران پیکر او را ربوده و در جایی دورافتاده به خاک سپرده بودند، میکروفون را گرفت و در سخنانی پرشور، یاد فرزند کشته شده خود را گرامیداشت.
در مراسم چهلم نیکا که با حضور جمعیتی گسترده در پنجم آبانماه در روستای چگنی برگزار شد، نسرین از «رویاهای در خاک خفته» فرزندش و از رویای آزادی گفت؛ از اینکه «پرپر شدن» فرزندش موجب افشانده شدن «بذر تفکر، آزادگی و شهامت» در بین دیگران شده ابراز شادمانی کرد.
از مادر خدانور حتی نام کاملی نیز منتشر نشده، اما با همینها توانسته روایت یک دستگاه بزرگ تبلیغات را باطل کند.
اگرچه خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران به نقل از «مهدی شمسآبادی»، دادستان عمومی انقلاب اسلامی زاهدان مدعی شده که خدانور سابقه «۱۶ فقره سرقت مسلحانه» داشته و روزی که گلوله خورده هم در حال «سرقت» بوده، همان چند جمله مادر خدانور که به زبان بلوچی میگوید «دارم میسوزم»، کافی است تا جهانی فرزند او و مظلومیتش را بشناسند.
همان جایی که میگوید: «پسرم یک چیز دیگر بود، من میگویم که هیچکس چنین پسری نداشته، خدا مثلش را نیافریده بود» یا آنجا که از مهر و محبت او به خود میگوید و از اینکه درد او درمانی جز مرگ ندارد، ادعای سرکوبگران را از معنا تهی کرده و واقعیت زندگی یک مرد ۲۷ ساله بلوچ، یک کارگر گچکار که با دستمزد کارگری خواهرانش را بزرگ و «عروس» کرده است، عنوان میکند.
زینب مولاییراد؛ لباس سرخ بر تن و ایستاده بر مزار طفل ۱۰ ساله
گروهی از شیعیان بر این باورند که اگر «زینب» خواهر امام سوم نبود، از واقعه «کربلا» نامی بیشتر باقی نمیماند؛ باوری که احتمالا اگر «زینب مولاییراد» نبود، درباره به رگبار بستن خودرویی با دو سرنشین خردسال، کیان و بردار سه سالهاش هم صادق میشد.
در همان چند ساعت نخستی که از قتل کیان پیرفلک، کودک ۱۰ ساله اهل ایذه و زخمیشدن پدرش گذشت، مادر کیان سکان را به دست گرفت. چه از تصاویری که از پیکر طفل ۱۰ ساله پیچیده در یخ منتشر شد تا جسم او ربوده نشود و چه از لباس سرخی که به رسم دادخواهی مردم لر بر تن کرده بود؛ زینب در رو کردن دست سرکوبگران پیشقدم شد.
مادر کیان، در مراسم خاکسپاری فرزندش، فرزند ۱۰ سالهاش، ترانهای کودکانه خواند، ترانهای در مزمت سیاهی و پلیدی «علی خامنهای»، «لاتهای نابه کار» او و «آتش بهاختیارانش» خواند. وقتی ماموران به او حمله کردند تا میکروفن را از او بگیرند، فریاد زد، «بذار بخونم» و بعد در میان هیاهو، ادامه داد: «ما ملت کبیریم، ایرانو پس میگیریم.»
حکومت اما سعی کرد ضاربان کیان را «تروریست» بخواند. برای تکمیل این سناریو، روز ۲۹آذر۱۴۰۱، نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه، به خانهای در روستای «پرسوراخ» در قلعهتل، منطقهای تاریخی در ۲۲ کیلومتری شهر ایذه یورش برده و با سلاح جنگی و خودکار، به محل شلیک کردند.
بر اثر حمله به این خانه، دو شهروند به نامهای «حسن سعیدی» و «محمود احمدی» کشته شده و فردی به نام «عباس کورکور»، مشهور به «مجاهد کورکور»، بازداشت شد. رسانههای رسمی در ایران، ویدیو این واقعه را با عنوان «عملیات دستگیری قاتلان کیان پیرفلک» منتشر کرده و مدعی شدهاند این افراد کسانی هستند که به خودروی خانواده پیرفلک تیراندازی کرده، و در ایذه دست به عملیات تروریستی زدهاند.
اما پیشتر، مادر کیان روایت قتل فرزندش را علیرغم فشار و تهدیدهای دستگاههای امنیتی، بیان کرده بود. او در سخنرانی بر سر مزار طفل ده سالهاش گفته بود که ماموران خودروی آنها را به رگبار بستهاند. گفته بود «طفلی بچهام گفت بابا این یکبار را به پلیسها اعتماد کن و به حرفشان گوش بده که ماشین را به رگبار بستند.»
فشارها درباره زینب مولاییراد البته فقط منحصر به نیروهای امنیتی نماند و خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه هم خود شخصا وادر صحنه شده اسکرین شاتی از صفحات اینستاگرامی دنبالشده توسط او را منتشر کرد که در آن «ایران اینترنشنال»، «فرداد فرحزاد» و «مسیح علینژاد» نیز به چشم میخوردند. با اینوجود، زینب و خانوادهاش، روز ششم دیماه در بیانیهای روایت حکومت را دوباره رد کرده و نوشتند که «اگر ارادهای برای معرفی قاتلان واقعی کیان در مسئولان مربوطه باشد»،استقبال خواهند کرد. در غیر این صورت، «پیشاپیش رضایت خود را نسبت به تمامی کسانیکه از میان مردم ایذه با جعل روایت حادثه به عنوان قاتل کیان پیرفلک معرفی شوند»، اعلام میکنند.
کاملیا سجادیان، زینب زمان منم
«محمدحسن ترکمان» جوان ۲۶ ساله اهل اصفهان بود که روز ۳۰ شهریور در اعتراضات شهر بابل هدف گلوله سرکوبگران قرار گرفت و کشته شد. ویدیویی از مادرش «کاملیا سجادیان»، منتشر شده که در مراسم چهلم او، با زبانی سرخ میگوید: «خون بچه من را آوردن، در آن نان زدن و گفتن بخور … اومدن گفتند تو هم این را بگو، بگو تصادف بوده، من دروغ نمیگم، بچه من را کشتید، من به فنا، مردم به فنا، از پدرش خجالت نکشیدین ۸ سال سینه سپر کرد برای شما حرومزادهها؟ میگم دیگه… خفهخون گرفتم این چهل روز… بچه منو کشتین به نامردی هم کشتین… زینب زمان منم، منم، منم …»
کاملیا که خود زنی محجبه است در اینستاگرام و توییتر بارها راوی خشم خود از نظامی بوده که جان فرزندش را گرفته است. او هر روز به یاد قاتلان فرزندش و آمران قتل او نام تمام ۵۲۰ نفری که از شروع اعتراضات جان باختهاند میآورد و میگوید که برای دادخواهی زنده است و از خون پسرش نخواهد گذشت.